آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

مسافرکوچولو

اولین دد بدون ماشین

سلام دیروز مامانی میخواست بره مغازه لوازم خانگی سرخیابون که جاروبرقی ببینه آخه جاروبرقی مون تقریبا دیگه خراب شده که یهو من وبابائی هم تصمیم گرفتیم باهاش بریم اونم پیاده من لباس پوشیدم ورفتیم غافل از اینکه بیرون یه باد به شدت سرد میاد ولی من تمام طول راه شگفت زده بودم وهمه جا رو با تعجب نگاه می کردم مسیر کوتاهی رفتیم وموقع برگشت هم نون خریدیم ومن از دد خوشم اومد زیادددددددد آخه هیچوقت پیش نیومده بود این جوری برم بیرون هم به خاطر سرمای هوا وهم به خاطر اینکه خیلی کوچولو بودم هنوز خوب! واینم عکسها واما این روز هایم کماکان با تلاش وتکاپو انگشتهام رو با تمام قوا می خورم عاشق رنگ طلائی وهر چیز طلائیم صبح حا که بیدار میشم حسابی س...
13 فروردين 1393

من واولین 13 به در

سلام سیزدتون به در وغم هاتون در به در... امیدوترم سیزده به در به همه ی بچه ها حسابی خوش گذشته باشه امروز ما با دائیم اینا وعزیز جونم اینا رفتیم سیزده به در پیشنهاد مامانی به خاطر من پارک بود ولی بابا ئی گفت بریم صحرا رفتیم وبارون شروع شد وما چادر زدیم وآتیش روشن کردیم وکلی خوش گذشت واینم عکساش تا بعد بای بای ...
13 فروردين 1393

3ماهگی/نوروز/سفر

سلام/من آیدا کوچولو امروز 3ماهه شدم حالا یه ذره بریم عقب تر  اینجا سفره ی هفت سینمون هست واین تی تیشی که تنمه رو هم خاله جون برام عیدی گرفته اینم سبزه های من وداداشی که عزیز جونم برامون سبز کرد عیدنوروز رو کنار مامان وبابا وداداش وخاله جون وخانواده دائی جون وخانواده وعزیزجونم گذروندیم ومن اولین دشت عید رو از عمو محسنم گرفتم که یه تراول پنجاه هزار تومنی بودودرکل بهم خوش گذشت ومن برای اولین بار سفر رفتم به مقصداراک خونه ی دائی علی جونم/ وکنارهفت سین خونه ی دائی علی/ زن دائی واسم اسفنددودکرد وروی لباسم هم نقل ریخت ویه تی تیش خوشگل هم بهم هدیه داد ودائی علی هم بهم پنجاه هزار تومن عیدی داد ...
7 فروردين 1393
1